۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

ره گذر

از کنار یکدیگر رد می شویم و تنها چیزی که در سال های دور باقی می ماند ، تنها ،‌خاطره ایست که مثل باد به جای باد ، هر کجا که می خواهد می رود...می وزد. مانند دانه برفی که فقط یک بار درست در برابر چشمانت ،‌ از بالا ،‌از میان هزاران دانه برف آرام فرود می آید و در انبوه سپیدی برف پوش زمین، جایی می نشیند و گم می شود و تو دیگر آن را نخواهی یافت ، نخواهی دید...همچون رهگذری که فقط یک لحظه از کنارت می گذرد و تو تا پایان دنیا ،‌دیگر او را نمی بینی و نخواهی دانست که او که بود.من هم یکی از همان رهگذرانم ! درست مثل تو ! همه ما از کنار یکدیگر رد می شویم ، گاهی به سادگی...گاهی به مهربانی...گاهی دیر و...گاهی ناتمام. ناتمام از کنارم رد شوید و سنگ ها را از راهم جمع کنید تا به سادگی از کنارتان رد شوم

۱۳۸۹ مرداد ۳۱, یکشنبه

سفر به چغاخور و اصفهان

یک شنبه دهم مرداد بود با قطار، بعد از ظهر به سمت اصفهان حرکت کردیم، صبح روز بعد به اصفهان رسیدیم.با تاکسی به ترمینال صفه رفتیم وبا اتوبوس به سمت بروجن. از بروجن تا مجتمع آفتاب رو یک تاکسی گرفتم که از مسیر بلداجی باید می رفتیم.ویلایی که بهمون داده بودند دقیقا روبه تالاب زیبای چغاخور بود. واقعا دیدن منظره زیبای این تالاب به آدم ارامش می داد.روز بعد یعنی سه شنبه با اتوبوس شرکت به سمت شهر کرد رفتیم و از چال اشتر دیدن کردیم و بعد به سمت پل زمان خان و سامان رفتیم. و بعد از ظهر هم از روستای پایین تپه ای که مجتمع بود دیدن کردیم. فردای آن روز هم با تاکسی به باغ خان رفتیم وقتی به انتهای باغ خان رسیدیم از تپه ای بالا رفتیم که منظره زیبایی از آن بالا پیدا بود. پنج شنبه صبح از مجتمع آفتاب به سمت بروجن تاکسی گرفتیم که یکی از کارکنان مجتمع پتروشیمی بندر امام هم با خانومش با ما بودند و از آنجا به سمت شهر خود رفتند اما ما به سمت اصفهان حرکت کردیم و توی خیابان ارتش به خانه معلم اصفهان رفتیم، جایی که نزدیک سه راه حکیم نظامی بود و فروشگاه"اتکا"، من از این فروشگاه خاطرات زیادی از وقتی که بچه بودیم و در اصفهان زندگی می کردیدم و گاهی برای خرید آنجا می رفتیم، دارم.
آن روز بعد از ظهر به سمت پل خواجو و سی و سه پل رفتیم که خانم عطارزاده و شهین خانم هم به آنجا آمدند و ما ایشان را دیدیم.جمعه صبح رفتیم چهل ستون و برای ناهار هم بریانی خوردیم کنار زاینده رود !
بعد از ظهر هم رفتیم کوه صفه و تله کابین سوار شدیم.شنبه صبح به سمت سبزه میدان رفتیم و برای ناهار هم میثم گودرزی آمد دنبالمون تا به خانه آنها برویم. دیدن او و خانواده آقای گودرزی بعد از 11 سال چه حالی داشت!!
برای شام هم به خانه عمو عطار رفتیم (خدایش بیامرزد) تا دیر وقت آنجا بودیم و وقتی خواستیم برگردیم خانه معلم بسته بود لذا مظاهر ما را به خانه خودشان برد و ما شب را آنجا خوابیدیم ، صبح هم خانم عطارزاده صبحانه آماده کرده بودند.
بعد از صبحانه به خانه معلم رفتیم تا وسایلمان را جمع کنیم بعدش هم که کاملیا دوست همسرم دنبال ما آمد و به خانه ایشان رفتیم و ناهار خوردیم .بعد از ناهار با ماشین ایشان به ایستگاه قطار رفتیم و ساعت 15:30 به سمت بندر عباس راه افتادیم . صبح دوشنبه هم پدرم تو ایستگاه قطار بندر عباس آمد دنبالمون.

۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

سفر به کره جنوبی








پرواز ایران ایر ساعت 23:50 دقیقه روز جمعه سوم اردیبهشت سال 1389 را سوار شدم و با تاخیر زیاد به تهران رسیدم،باران شدیدی می اومد و من با یک تاکسی فرودگاه که آن هم معطلی زیاد داشت به هتل استقلال رفتم دیگه ساعت حدود 5 صبح بود ومن تقریبا خوابم نبرد چون ساعت 7 صبح برای صبحانه بیدار شدم. یادم میاد هتل خیلی شلوغ بود چون نمایشگاه نفت و گاز پانزدهم در تهران دایر بود. بعد از صبحانه به شرکت رفتم تا دلارها و پاسپورت بچه ها رو بگیرم. تقریبا تا ظهر درگیر بودم تا پول ها رو که به یورو بود به همراه پاسپورت بچه ها گرفتم و به هتل برگشتم. من یوروها رو به آقای بوشهری دادم تا بین بچه ها تقسیم کنه، ناهار روکه خوردیم منو آقای هدایت پور و طیبی با یه پراید به فرودگاه امام رفتیم تا به بقیه ملحق بشیم. پروازمون با هواپیمایی قطر بود نوع هواپیما ارباس A319 بود حدود ساعت 7 بعد از ظهر به سمت دوحه پرواز کردیم، فکر کنم حدود 4 ساعتی توی فرودگاه دوحه بودیم تا با پرواز بعدی که ارباس A330 بود به سمت فرودگاه اینچوان سئول حرکت کردیم دیگه حدودا غروب بود که رسیدیم. توی فرودگاه mis park و جومونگ منتظرمون بودند. آن شب در هتلمون Ramada شام برامون مک دونالد آوردند.از فرداشم در محل شرکت STX کلاس داشتیم. در مدت اقامتمون در کره جنوبی از آکواریوم Coex که با جومونگ و با مترو سئول رفتیم و بعدش هم در KFC مرغ سوخاری خوردیم، از برج سئول که با mis mihan رفتیم و از بالای برج، کل شهر سئول رو دیدیم ، از نماشگاه محصولات شرکت سامسونگ و خیابان تهران که با Mr yoo دیدن کردیم و بعدش چون نزدیک بود پیاده به خیابان تهران رفتیم و شب در رستوران ترکی کباب خوردیم، از یه قصری که حالت قدیمی و موزه مانند داشت و با دو نفر از بچه های STX رفتیم و بازارهای مختلف از جمله lotte mart که با mis mihan و جومونگ رفتیم، دیدن کردیم. از غذاهای ایتالیایی و چینی و کره ای و ژاپنی هم بگم که در رستورانهای مختلف خوردیم یه شبم به رستوران ایرانی آریا رفتیم وکباب کوبیده و جوجه خوردیم.
خلاصه ساعات آغازین روز دوازدهم اردیبهشت از سئول به دوحه با همان ارباس A330 پرواز کردیم، بعد از حدود 8.5 ساعت پرواز در اوایل صبح به دوحه رسیدیم و بعد از 9 ساعت در فرودگاه بودن دوباره با ارباس A319 به سمت تهران حرکت کردیم . بازم بارون می اومد. به هتل اوین رفتیم و فرداش یعنی روز سیزدهم اردیبهشت من ساعت 17:30با هواپیمایی ماهان به بندر حرکت کردم و در فرودگاه مورد استقبال همسرم و مادر و مادر زنم که با گل به استقبالم آمده بودند قرار گرفتم.
سفر خیلی خوبی بود پر از خاطرات فراموش نشدنی برای من!!!